تلویزیون گنج حضور
نوروز بمانید که ایّام شمایید *
آغاز شمایید و سرانجام شمایید
نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟ *
اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید
میلاد انسان–اقبال لاهوری
نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد*
حسن لرزید که صاحب نظری (آدم) پیدا شـد
فطرت آشفـت کـه از خاک جهـان مجبور *
خود گری, خود شکنی, خود نگری پیدا شـد
خبری رفـت ز گـردون بـه شـبسـتان ازل *
حـذر ای پـرده گـیـان پـرده دری پـیـدا شـد
آرزو بی خبر از خویش به آغوش حیاط *
چشم وا کـرد و جـهـان دگـری پـیـدا شـد
زندگی گفـت کـه در خـاک تـپـیـدم همه عمر *
تا از این گنبد دیرینه دری (آدم) پیدا شـد
ای شه پیدا و نهان - مولانا
کار جهان هرچه شود کارتوکو بارتو کو *
گر دو جهان بتکده شد آن بت عیار تو کو
گیرکه قحط است جهان نیست دگرکاسه ونان *
ای شه پیدا و نهان کیله و انبار تو کو
گیرکه خاراست جهان کژدم ومار است جهان *
ای طرب و شادی جان گلشن و گلزار تو کو
گیر که خود مرد سخا کشت بخیلی همه را *
ای دل و ای دیده ما خلعت و ادرار تو کو
گیر که خورشید و قمر هردو فروشد به سقر *
ای مدد سمع و بصر شعله و انوار تو کو
گیر که خود جوهریی نیست پی مشتریی *
چون نکنی سروریی ابر گهربار تو کو
گیـر دهانی نـبود گـفـت زبانی نبود *
تا دم اسـرار زند, جـوشـش اسـرار تو کـو
هین همه بگذار که ما مست وصالیم ولقا *
بی گـه شـد زود بیـا خـانه خمـار تـو کـو
نوروز شمایید - مولانا
نوروز بمانید که ایّام شمایید *
آغاز شمایید و سرانجام شمایید
آن صبح نخستین بهاری که ز شادی *
می آورد از چلچله پیغام، شمایید
آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار *
آن گنبد گردننده ی آرام شمایید
خورشید گر از بام فلک عشق فشاند *
خورشید شما، عشق شما، بام شمایید
نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟ *
اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید
عشق از نفس گرم شما تازه کند جان *
افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید
هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق *
هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید
امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست *
در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید
گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است *
در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید
ایّام ز دیدار شمایند مبارک *
نوروز بمانید که ایّام شمایید
https://www.parvizshahbazi.com تلویزیون گنج حضور